یک روز با من و جوجه خان

قراره خواهر گرامی به زدی بیاد سرکار.تنبل خانوم که هر روز تا ۱۲ و جدیداْ هر روز تا ۲ ظهر می خوابه نمی دونم چطوری می خواد ساعت ۷ بیدار شه.من که یه عممری ساعت ۷ بیدار شدم جدیداْ انقدر خواب می موندم صبح ها که امروز دیگه اخطار گرفتم.دائ هم منو صدا کرد بالا و یه کم می خواست داد و بیداد کنه که من مظلوم بازی درآوردم و فقط بهم فت دیگه منو عصبانی نکنی ها.منم گفتم چشم.از صبحش هرچی می تونست سر همه داد و بیداد کرده بود.یعنی خوشم میاد کلا با ماها مهربونه و نمی تونه زیاد دعوامون کنه.

دیروز رفته بودم خونه ی جوجه خان اینا.باباش خبر داشت میام برامون املت درست کرده بود.انقدر چسبید چسبیییییید که حد نداره.دعوامون شده بود سر لقمه ی آخر.بعدش هم که با جوجه خان تو یه خونه ی فسقلی فوتبال بازی کردیم و من کلی خنگ بازی درآوردم و خندیدیم ولی جوجه خان می گفت به نسبت خوبه بازیت.هرجا هم که کم میآوردم دستشو گاز می گرفتم.

بعدش هم که رفتیم و طبق معمول از سرراه ۳ تا فیلم خریدیم.یکیش و من بردم و دیشب با یه فیلم دیگه دیدم و طبق معمول ساعت ۲ نصف شب خوابیدم.دوتای دیگه رو هم جوجه خان برد که امشب قراره برام بیاره.

مامان دیروز دلمه گوجه و فلفل و بادمجون درست کرده بود.بوش داشت دیوونه ام میکرد.ولی از بس نون و پنیر خوردم دیگه جا نداشتم.فقط آخر شب با خواهر گرامی یه دونه از دلمه گوه ها یواشکی خوردیم.مامانم یه ظرف بزرگ هم واسه جوجه خان گذاشت که آخر شب با باباش اومد برد.

من با یه تاپ و شلوارک خیلی خفن بودم حوصله نداشتم لباس بپوشم برم.فقط یه چادر رنگی سرم کردم.جوجه خان کلی ذوق کرده بود و لپمو کشید اما وقتی دید چی تنمه کلی غر زد که اینطوری نیا بیرون یه وقت چادرت می افته.ولی خیلی بامزه نگام میکرد.انگار تا حالا چادر ندیده.یه بار هم که خونشون داشتم نماز می خودم نشسته بود روبروم و خیره شده بود.انقدر هم وقتی ذوق می کنه بامزه میشه که دیگه خنده ام گرفته بود.

دیروز کلی دنبالش کردم و نیشگونش گرفتم.آخه خیلی بامزه میشه با لباس خونه.ولی نمیذاره من بچلونمش که.منم مجبورم تجاوز کنم بهش.

یه ذره هم گریه کردم بهش گفتم چقدر از شرایط موجود می ترسم و اون هم کلی دلداریم داد که همه چیز درست میشه و ما با هم می تونیم از همه ی سدها بگذریم.

حالا یه کمی از کار بگم.صبح زنگ زدم به یه وکیله میگم یه شرکت سهامی خاص ثبت کنی برام چقدر میگیری؟ نه گذاشته نه ورداشته میگه ۵۰۰ تومن.شاخ درآوردم.میگم آقا رنج این کار بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ تومنه.میگه آخه من کارم خیلی خوبه.حالا جالبه بدونید اون میگفت کارتون ۱۰ روز طول می کشه و یه موسسه دیگه که آخرش با اون قرارداد بستیم و ۱۶۰-۱۷۰ میگیره گفت ۷ روز.یعنی می خوام بگم بعضی آدما خودشون روزی رو از خودشون دور می کنن انگار. و من خیلی به این چیزا توجه می کنم که یه وقتی از این آدما نباشم.به عبارتی نون خودمو آجر نکنم.

یه روز سرد بارونی

خیلی احساس خوبی دارم وقتی هوا زمستونی میشه.از صبح که از خونه میام بیرون به همه لبخند می زنم و خدا رو شکر می کنم واسه اینکه هنوز زنده ام و این روزا رو می بینم.کلاْ الحمدلله همه چی روبراهه.دروغ نباشه همه چیه همه چی که نه.اما همین که آرامش دارم برام از همه چیز مهم تره.دیروز که داشتم می رفتم خونه جوجه خان اومد دنبالم میدون ولیعصر.با موتور بود سوار شدیم تو راه گیر داد که باید کلاه کاسکت بذاری.منم از این گل سر بزرگا می زنم همیشه سختم بود.خلاصه به زور سرم کرد.بعد نشسته بود به قیافه ی من می خندید.کلاهه خیلی سنگین و بزرگ بود اصلاْ به من نمی خورد.بعدش با هم رفتیم میدون سپاه معجون خوردیم.خیلی چسبید.مخصوصاْ که جوجه خان کلی لوسم کرد و همش ژله می داد بهم.یه روز خیلی خوب بود.کلی حس خوب بهم دست داد.دوست داشتم همون جا وسط خیابون جوجه خان و ماچ کنم.وقتی مهربون میشه دلم براش ضعف میره.بعدش هم کلی با هم حرف زدیم راجع به اینکه چقد خوبه که هردوتامون همو دوست داریم.یه حس دو طرفه می تونه خیلی از مشکلات و تو زندگی از بین ببره.میگه می خوام برات یه قاشق بخرم بندازی گردنت بشی خاله ریزه با قاشق سحرآمیز.

خوب منکر این نمی شم که پول تو زندگی نقش مهمی داره اما علاقه هم خیلی مهمه.مثلاْ من و جوجه خان از نظر مالی روزای خیلی سختی رو با هم گذروندیم.روزایی بوده که بیرون می رفتیم و فقط  یه دونه شیرکاکائو می خوردیم.روزایی هم بوده که چون پول نداشتیم کلاْ بیرون نمی رفتیم.اما خدا رو شکر با هم خوب بودیم همیشه.خوبیش اینه که نگرانی کرایه خونه و این چیزا نداریم و می خوایم این مشکلات و تا قبل از اینکه بریم زیر یه سقف حل کنیم و امیدوارم که موفق بشیم.

یه خبر خوب دیگه هم اینکه قراره از سال جدید این آدمایی که براشون کار می کنم درصد کارمزدم و ببرن بالا.یعنی خود طرف بهم پیشنهادش و داد.خیلی خوشحال شدم که دیگه مردم دارن کم کم به کارم اطمینان می کنن.خود این آقا ۴ ماه پیش بهم ۲ میلیون پول داد و الآن پولش ۵/۳ شده.یعنی ظرف این ۴ ماه یک و نیم بهش اضافه شده و این منو خیلی خوشحال می کنه.تازه تونستیم با جوجه خان یه پول کوچیکی هم واسه خودمون دست و پا کنیم که پس اندازمون از اون طریق باشه.

یه خبر خوب دیگه اینکه از فردا یعنی دوشنبه محصولات کارخونه مون تو بورس کالا عرضه میشه.خیلی مرحله ی هیجان انگیزیه.دائیم برای فردا واسه من هم مجوز گرفته که برم تو اولین معامله مون حضور داشته باشم.خیلی از مشکلات شرکت با وارد شدن ب بورس کالا حل میشه.راستش تو ایران هرکی بخواد کار کنه پیرش درمیاد.دائی منم دیگه این آخریا داشت دور از جونش سکته می کرد از بس همه چیش پیچیده به هم.

آدم خیلی خوبیه و دست همه رو میگیره.از اون آدمائیه که من و جوجه خان الگو کردیمش و دوست داریم مثل اون باشیم.

دیگه چی می خواستم بگم؟

آها سهمی که این یکی دو هفته ی آخر خریدم با کله داره میره بالا.خیلی حال میده.انقد هیجان انگیزه که نگو.این دوتا سهم آخر که کلا با نظر خودم خریدم خیلی خوب شدن و از این به بعد تصمیم دارم کلا نظر هیچ کس و تو کارم دخالت ندم.بالاخره من خودم کلی زحمت کشیدم تا رفتم این کارو یاد گرفتم.کلی سختی کشیدم و کلی از خانواده ام زدم تا به اینجا رسیدم.دیگه نمی خوام با نظر ۴ تا آدم بی سواد که فقط چون پول دارن تو بورسن عمل کنم.خودمو عشقه بابا.

نمی دونم چرا ولی این روزا کلا خیلی آرامش روحی دارم و همش میگم خدا جون نوکرتم یه وقت نزنی تو برجکمون.فقط یه ذره کارای اداریم زیاده که اونم ایشالا حل میشه.کاره دیگه.

برای جوجه خان : عسلم اینو همیشه بدون که خیلی دوست دارم.عاشق همه ی اخلاقای باحال و دوست داشتنی و مهربونتم.گله سره که برام خریدی رو همه دوسش دارن.همش ازم می پرسن از کجا خریدی و نمی دونی من با چه غروری یگم تو برام خریدیش.با این سلیقه ی نازت.به این نتیجه رسیدم که از این به بعد کلا خودم انتخاب نکنم.چون همه ی ونایی که به انتخاب خودم بود خیلی معمولی بود ولی این یکی خیلی محشره.

قربونت برم که می بینی پول ندارم بهم خرجی میدی.این کاران منو می کُشه آخه. عاششششقتم بوووووووووس.

 

 

در باب حسودی

روز زن نزدیکه دیگه.بعد این رئیس شرکتمون فک کنم یادش رفته باید به ما یه هدیه ای بده.بعد جالب اینجاست که هر سال روز زن علاوه بر خانم های شرکت به مردایی که ازدواج کردن هم کادو میدن که بدن به همسراشون ولی روز مرد که میشه به خانومایی که ازدواج کردن یه کادو نمیدن که بکوبن تو سر شوهراشون.البته کادو روز مرد که نباید اصولا از یه جوراب یا فوقش زیر پیرهن تجاوز کنه.

آها اینو بگم.... دیروز رفته بودم واسه مامانم کادو بخرم واسه جوجه خان یه ست لباس ریز خیلی خوشگل دیدم قیمت کردم ۲۰ تومن.آخه کدوم آدم عاقلی ۲۰ تومن میده شرت میخره و زیرپوش؟(حالا اگه شما می خری و می پوشی مرفه بی دردی چون من پول ندارم فعلاْ)

آها کادوی مامانم.یه سکه پارسیان(از این ارزونا که آبروی آدمو بعضی جاها می خره) با یه روسری خیلی خوشگل خریدم براش.تا رفتم تو روسری فروشیه یکی رو انتخاب کردم گفتم می برم.پسره کَفِش بریده بود.فک کنم آرزو می کرد همه مث من خرید کنن.آخه بعضی از این خانومای محترم(احمق) عادت دارن کل جنسای مغازه رو میبینن بعد ضایع ترینش و میخرن. خوب یکی هم نیس بگه زنیکه می خوای نخری گُه می خوری همه جا رو بهم میریزی. یا این مردایی هستن که میان اول از همه مثلا یه کفش می خرن بی توجه بعد که میرن خونه میبینن ۲ سایز کوچیک تر از پای بی صاحابشونه(مثلاْ). خوبه که آدم تعادل داشته باشه تو خرید کردن.

دیروز یه لباس راحت تو خونه خریدم وقتی به جوجه خان گفتم گفت کاشکی یکی هم واسه مامان من می خریدی.گفتن این جمله همان و شروع شدن یه دعوای عظیم همان. آخه چه دلیلی داره وقتی من دارم با ذوق راجع به لباسم حرف میزنم بگه واسه مامان من هم بخر؟ من هم گفتم مامانت خودش بره بخره خوب به ایون بر خورد من هم اهمیت زیاد ندادم البته.خودش بعد ۱۰دقیقه زنگ زد گفت خوب چرا دعوا راه میاندازی؟

بهد دعوا رو من راه انداختم؟؟؟ یا اون که وسط حرف زدن با من مامانش و ول نمی کنه؟ خیلی دلگیر شدم خلاصه ولی به روی خودم نیاوردم.یه کمی پلیدانه احساس کردم بذارم تو دلم بمونه این ناراحتی.

پ.ن: امروز رفتم درخواست یه خرید سهم دادم یهو فهمیدم بازار هفته ی دیگه بهم میریزه.انصراف دادم.دعا کنین قبول شه

من و بورس

کلاسی که گفتم فوق العاده بود دوستان.ومن حس می کنم تازه فهمیدم علاقه ام چیه.کلاس تا الآن زیاد رفتم.سمینارم که اووووووووووووووووووووه تا دلت بخواد رفتم و از این مدرک به درد نخورا دارم.تو هر کاری هم یه سررشته ای دارم.ولی از لحظه ای که این مبحث و شروع کردم فهمیدم همون چیزیه که من می خوام.سبکش با اون شغلی که من همیشه دنبالش بودم تطابق داره.خیلی حس خوبی دارم.حس می کنم راهم رو پیدا کردم.جوجه خان هم قراره بیاد باهام.دنبال اینم که یه پولی دست و پا کنم واسه خودم هم خرید و فروش کنم.حس موفقیت یهو سرازیر شده تو همه ی زندگیم.صبح هم اومدم دیدم بابت گزارشی که دادم تشویق شدم.واقعاْ واقعاْ حس خوبی پیدا کردم و دعا می کنم همینجوری بمونه.فکر کن تو این خوشحالی تشویق هم بشی دیگه آخرشه دیگه.هخمه ی امروز سرخوش بودم.دوتا نرم افزار هم سر کلاس بهمون دادن که نصب کردم و خیلی باحاله.یکیش هر ۵دقیقه آپدیت میشه.انقد کیف می کنم که نگو.هیچ وقت تا حالا اینقدر نسبت به کارم خوشبین نبودم. و حال نکردم.

جوجه خان و جوجه جان : جوجه خان هم تصمیم گرفته با من بیاد این کلاسا رو.می خوایم با هم پیش بریم.اینجوری امکان ضربه خوردن به هردوتامون کمتر میشه.خلاصه که همه چی آروووووووووووومه

ادامه نوشته

جوجه ی ثروتمند

از این سی دی های چگونه ثروتمند شویم و اینا گرفتم دارم می بینم.خیلی خوبه فقط مشکلم اینه که هروقت سمینار میرم یا از این سی دی ها می بینم خیلی امیدوار میشم در حدی که دوس دارم همون لحظه برم پولدار بشم.اما بعدش یادم میره.

از امروز کلاس سرمایه گذاری و بورس که اسم نوشتم شروع میشه.همش دعا دعا می کنم که به درد بخور باشه و پول بی زبون و نریخته باشم تو جوب.هیچی دیگه ۵ شنبه ها از ۲ تا ۵ جمعه ها هم از ۹ تا ۲ کلاس دارم.یعنی رسماْ به مدت ۵/۶ ماه ریده شده به تعطیلاتم.البته کاملا پلیدانه احساس خوبی دارم چرا که....

چرا که نمی تونن منو به زور ببرن خونه باغ.یاه یاه یاه.خیلی از این بابت مسرور شدیییییم.ولی یه مشکل عظمی پیش میاد این وسط و اونم اینه که...

اینه که من می خواستم ۵ شنبه ها برم استخر واسه برنز کردن و کلی برنامه داشتم واسه عروسی دختر عمه ام و جوجه خان کلی ذوق زده بود و این حرفا ولی اینم کلهم مالید شد دیگه.

پ.ن :بعد اینکه دوستانی که از بدبختی و بی پولی من با خبر هستن عرض می کنم خدمتشون که من هنووووووز هم حقوق نگرفتم و از اون جایی که وقتی رفتم سر کار پررو بودم و گفتم پول نمی خوام دیگه از هیچکس  هنوز هم بعد ۴ سال به خودم لعنت می فرستم که چرا این کار رو کردم.

خلاصه که دارم سعی می کنم هرچه زودتر سر و سامونی به این زندگی به هم ریخته بدم در این جامعه ای که جاهلان قدر می بینند و بر صدر مینشینند و عالمان لجام به دهن دارند*

پ.ن ۲: بعد دیگه اینکه امتحانا نزدیکه منم اون درسایی رو که خبر مرگم(دور از جونم البته) معرفی برداشتم باید امتحان بدم و هنوز ذره ای نمی دونم چی به چیه.آخه این دانشجوِ داریم؟

پ.ن ۳: نمی دونم ۲۲ خرداد چه کار کنم.بیرون برم یا نه.راستش هنوز از زندگیم سیر نشدم.آمادگی کشته شدن هم ندارم و حتی آمادگی اینکه یه فحش هم بهم بدن ندارم چه برسه به کتک کاری و فرار و این حرفا.پارسال به اندازه کافی از این انقلابی بازیا کردیم.هنوز دو به شکم که چه کنم.بقیه دوستان چه کاره ان اون روز؟


* از نهج البلاغه.جمله بسیار زیبایی بود که در مورد جامعه ما واقعا صحت داره و تو نامه دکتر سر.وش به مراجع و روحانیون خوندمش.اگه فیل.تر شکن دارین حتماْ برید تو سایت دکتر سر.وش و بخونینش.آخر باحاله.هم از لحاظ سیاسی هم از لحاظ ادبی واقعا در خور توجهه.ای بابا این دُکی هم باعث اطلاله کلام شد این وسط.

پ.ن تو پ.ن: من چرا پی نوشتم از پستم طولانی تره؟  بهش فک نکن به جای نمی رسی بابا.

آها یادم رفت از جوجه خان بنویسم:خیلی روزای خوبیه.خدا کنه هیچ وقت تموم نشه.دیشب داشتیم به این فکر می کردیم که چقدر به هم وابسته شدیم.نه از اون وابستگی بدا ها.از اون خوبا که آدم لذت می بره.بعد یه کمی هم راجع به مهریه و زیرلفظی و اینا بحث کردیم.از بس این بشر خسیسه قربونش بشم.

دردسر عید

آقا این عید همش واسه ما شده دردسر.از امروز که خونه تکونی شروع شد.همه خونه تکونیاشون تموم شده ما تازه شروع کردیم چون مامانم دوست داره روز عید خونه برق افتاده باشه.جوجه خان هم که همش خسته است.زیاد حرف نمی زنیم.اعصاب من هم که ضعیییییییییییف قاط می زنم.موهامو می خوام ببافم یه مرکز خوب و ارزون پیدا نمی کنم.می خوام بافتش به درد بخور باشه.اما از کار و بار بگم براتون.خدا رو شکر خوب پیش می ره و من در کمال آرامش دارم تِر می زنم به همه ی زیر آب زن ها. خدایی خدا قوت داره ها.ملت آخه فکر کردن ما چماقیم از هیچی سر در نمیاریم ما هم محترمانه شصتمون رو نشونشون دادیم و کلمه مربوطه رو بکار بردیم البته در خفا.بعدش هم با خودمون خندیدیم باز هم در خفا.خدایی همه چه زرنگاااااااااااااااا

تکبییییییییییر

پ.ن :دوستی که در مورد تولید فولاد تولیدی ما پرسیده بود خوب گوش کنه.ما به عنوان اولین کارخانه که با کوره القایی کار می کنیم چون امکان فعالیت متالوژیکی باز داریم میتونیم فولاد زنگ نزن تولید کنیم اما به دو دلیل این کار رو نمی کنیم

۱- اینکه تولید فولاد زنگ نزن بسیار گرونه و به صرفه و صلاح مجموعه نیست.

۲- اینکه اگر هم ما شمش فولاد زنگ نزن رو تولید کنیم در کشور کارخانه نوردی که توانایی تولید میلگرد از فولاد زنگ نزن رو داشته باشه وجود نداره.

پس نتیجه ی آخر اینکه همون طور که گفتی در کشور ما فولاد زنگ نزن تولید نمی شه و حتی اگر کسی توانایی اش رو هم داشته باشه به صرفش نیست. امیدوارم کامل بوده باشه

نکته

دوستان عزیز.من تهرانم.هم کارم هم زندگیم هم اصالتم مال تهرانه.خود تهران که نه البته بابام اینا مال لواسونن.رفته بودم بندر ماموریت فقط. واسه بازدید.همین

بازگشت جوجه

ما آمدیم دوستان.پیروز و سربلند.گندی هم که زده بودیم یک جوری ماست مالی شد.

ما آمدیم با کوله باری از خریدکه حتی یک سومش هم مال خودمان نیست.

ما آمدیم تا بگوییم نامرد روزگار است هر آنکس که با بعضی از این همکاران ما دیگر تا سر کوچه برود.

ما آمدیم بگوییم این اسکله شهید رجایی خیلی باحال است اگر دستتان رسید حتماْ بروید یک کشتی هایی دارد آدم گُه گیجه میگیرد وقتی بغلش می ایستد.

ما آمدیم بگوییم شهرک صنعتی بندرعباس اصولاْ چیز خوبی است آدم های عشق صنعت مثل من وقتی پا در آن مکان مقدس می گذارند دلشان قیلی ویلی می رود.

ما آمدیم بگوییم با این فیلم آشپز بزرگ که خیلی هم مسخره بود اینقدر گریه کردیم که پدر محترم و مادر محترمه فکر کردند بد جوری آفتاب به مُخمان خورده است.

ما آمدیم بگوییم هنوز در کَف خرید هستیم در سطح لالیگا.

ما آمدیم بگوییم جوجه خان کلی ما را با ابراز احساساتش زیر و زبر کرد بس که این بچم دل نازک است طاقت دوری ما را ندارد.

ما آمدیم بگوییم باز هم هستیم و میحرفیم البته نه از آن نوع حرف های مفت بلکه سعی می کنیم انسان تر شویم.

پ.ن :جای همگی خالی بود چه وقت بازدیدها چه وقت خرید البته قسمت آخر جای خانم ها بیشتر خالی بود.

پ.ن ۲:ممنون از دوستانی که اینقدر جویای احوال ما بودند این چند روز.

پ.ن ۳:دوستان می توانند مشاعره من و آقای هیولا را در بخش نظرات ایشان دنبال کنند

هویجوری

دقت کردی؟یه روزایی هست که حوصله هیچی رو نداری حتی کار.سالنامه ات و صلاْ باز نمی کنی ببینی امروز چه کار خاصی هست.فقط هِی میری وبلاگ این و اون و می خونی و گاهی که به نظرت خوب میاد نظر میدی.بعد فکر می کنی اگه آقای مهندس پرسید کارای امروزت کجاست یه عالمه از کارای اضافه که قبلاْ انجام دادی رو نشون میدی و طرف می فهمه کارت خیلی درسته.بعدش همش دنبال یه سرگرمی می گردی اما پیدا نمی کنی.

اشتباه نکنید.اینها همه عواقب عدم حضور مدیر مستقیم یه کارمند احمقه.حالا ما هی بیایم بگیم این نسل جوون دارن نحوه کار و زندگیشون رو اصلاح می کنن.نخیر آقاجون من.هنوزم ماها تا مدیرمون یه جا گم و گور می شه می زنیم به رگ بیخیالی.سعی کنید از نوشته هام نتیجه ای نگیرید.نتیجه ای نداره و در راستای حرفای موسیو گلابی جهت رو کردن خلقیات ت... خودمان گفته شده.

اخبار جوجه خان و جوجه جان: دیروز که گفتم اعصابم بدجوری داغونه؟؟! یادتون هَس؟ شب هم همچنان ادامه داشت اما به طرز شگفت انگیزی معصوم و مظلوم شده بودم در حدی که جوجه خان زودی خودش اومد خونه و زنگید بهم.خیلی سرحال بود.یه کم غرغر کردم اما یواش یواش آروم شدم و آرزو کردم کاشکی حال منم امشب مثل جوجه خان خوب بود تا با هم کلی حرف می زدیم و می خندیدیم مثل اون اوایل دوستیمون.حرف زدن باهات خیلی آرومم کرد عشقم.مرسی که هستی.

نتیجه گیری عاشقانه:وقتی ناراحت و عصبانی ام با جوجه خان دعوام میشه چون وحشی میشم و اون هم کوتاه نمیاد.ولی وقتی ناراحت و مظلومم خیلی خوبه چون ناراحتی ام رو تسکین میده و مهربون میشه.فکر کنم دیگه کم کم فهمیدم چه کار باید بکنم

بقیه اش نوشت:هممون تو شرکت یه گَند عظیم زدیم.خدا به خیر بگذرونه.اما حداقلش اینه که یه تجربه کسب کردیم.

 

در باب اعصاب متشنج ما

پس فردا یه سفر کاری دارم.یه روزش هم میرم گردش و خرید.دعا کنید برام که همه چیز خوب پیش بره.زیاد رو فرم نیستم.دیروز یه پسر تو کارخونه به بدترین شکل ممکن مرد.بیچاره تازه نامزد کرده بود.من حتی جرات نکردم خودمو بذارم جای طرف چون اعصابم بدجوری ت... میشه اونوقت.جوجه خان این چند روز سرش یه کم شلوغه اما من زیاد ایراد نمی گیرم.اعصاب ایراد گرفتن ندارم و دلم هم براش می سوزه چون اون تقصیری نداره.دیروز گفت ۱۵ فروردین یه تولد دعوتیم میای؟! می دونید از اونجایی که تولد من هم یه روزی همون وسطای عیده شدیداْ فکر می کنم که می خواد برام تولد بگیره.می ترسم واقعاْ واسه من نباشه ضایع شم.با بی حالی تمام دارم می نویسم ولی انگار دارم سبک میشم.سعی می کنم خودمو یه کم آروم کنم یه پست با هیجان بذارم.

پ.ن :بعضیا خیلی بی معرفت شدن.بابا دوتا کامنت که چیزی ازتون کم نمیکنه ولی دل ما رو خوش می کنه.آهای کسانی که می خوانید و نظر نمی دهید.

پ.ن ۲:لعنت به آدم مزاحم.از هر نوعی که می خواد باشه.ما به ... خودمان هم (که البته نداریم)حسابشان نمیکنیم.

پ.ن ۳:ای کسانی که فکر می کنید اینجا پیام بازرگانی وبلاگ شماست بابا جون هرکی دوس دارین تو این قسمت نظرات ما ک... شعر ننویسین.میبینین که بد دهنم اعصابم ندارم

پ.ن ۴: بابا نگفتم نظر ندین که.گفتم اونایی که هی میان تبلیغ می کنن بیخیال شن.آره خودمم.نگفته بودم بد دهنم؟

کله صبح آخه پست می نویسن؟

میدونی حقوق من چقده؟ با ۴سال سابقه کار و لیسانس مدیریت و کلی مدارک آموزش ضمن خدمت حقوقم اندازه حقوق آبدارچی شرکت بغلیمونه.نگا نداره ها جدی میگم.نمیدونم چرا فکر می کنن چون سنم کمه تجربه ندارم یا هنوز واسه کار ساخته نشدم.تازه تو حکمم می زنن کارشناس اقتصادی در امور مجامع و بورسی.این یکی رو دیگه نمی دونم چیه.بالاخره ما رو قبول دارن یا نه خودشون هم نمی دونن.

بعد اینکه دیشب رفتم خرید یه ذرت با پنیر خوردم با یه هات داگ پنیری.حالم اینقدر بده که نگو.صبح گلاب به روتون.... الانم به زور اومدم سر کار بلکه دلشون به رحم بیاد.جوجه خان اگه بفهمه کشته منو

تغییرات

 

 

ادامه نوشته

مسخره

ادامه نوشته