عنوان یادم رفته اصلا
الهی بگردم واسه جوجه خان.
امروز ۶ صبح بیدار شده اومده سر راه من یه چیزی بهم بده.یعنی من با جیغ و هوار بیدارش کردم.
داستان از این قراره که من باید دیروز می رفتم یه جایی نزدیک خونمون از دفتر خونه یه نامه ای می گرفتم.بعد دیگه چون حال نداشتم تا اونجا برم به جوجه خان گفتم اونم بی هیچ حرفی رفت و اصلا خم به ابرو نیاورد.خیلی هم دیروز بارون می اومد طوری که خودم خجالت کشیدم.
بعد از باشگاه گفتم بیا یه جا نامه رو بهم بده.گفت من دارم درس می خونم و آخر شب با بابام میارم برات و خیالت راحت و این حرفا.که دیشب هردوتامون فراموش کردیم.صبح که بیدار شدم اولین چیزی که به ذهنم رسید همین موضوع بود.هنگ کردم یه لحظه چون واسه امروز لازمش داشتیم.دیگه زنگ زدم به جوجه خان با صدای خفففن خوابالوووووووو.تا گوشی رو برداشت گفت آخ آخ یادم رفت.کلی التماس کرد که بذاریم واسه فردا ولی گفتم عمراْ نمیشه.اونم با عصبانیت گفت چشم میارم برات
.منم که عذاب وجدان داشت خفه ام میکرد ولی جلوی خودم رو گرفتم.هیچی دیگه رسیدم سر قرارمون دیدم هنوز انگار خوابه.انقدر بامزه شده بود دوست داشتم بخورمش.همون جا وسط خیابون بغلش کردم![]()
جوجه خان می گفت الآن به جرم ملحد بودن می گیرنمون.دیگه این بود داستان دق دادن ما.
دیروز کلی دسته گل به آب دادم.اولش که می خواستم تیرامیسو درست کنم آخر سر که همه ی خامه هاش رو ریختم یادم افتاد که تخم مرغ نریختم توش![]()
بعدش هم با هزار ناز و عشوه داشتم واسه مادربزرگ می گفتم که کیک هایمن خیلی خوب میشه و با قالب کاپ کیک درست می کنم و این حرفا.خلاصه یه سرریش سوخت
.سری دوم هم یه ذره تیکه پاره شد.نمی دونم چرا.فکر کنم تخم مرغش خوب نبود و زمین کجه و این حرفا.
بعد تو باشگاه که بودم دیروز مربیه گفت احیای می کنم حجم اضافه کردی.منو کشون کشون برد رو ترازو دیدیم بععععععله.۵۶ بودم شدم ۵۸
.یعنی کارد می زدی خونش در نمی اومد.بعد دیگه دو ساعت تمام پدرم رو درآورد جوری که عرق می ریختم.خلاصه اینم از باشگاه که هیچ سودی واسه ما نداشت.خوبه حداقل روحیه ام رو تازه می کنه.از دیشب هم کم خوری رو شروع کردم.هر کاری می کنم نمی تونم از غذا خوردن بگذرم مگر اینکه بدمزه باشه واقعا.
حالا می خوام امروز بشینم قشنگ بنویسم که یادم بمونه نباید چیا بخورم.الآن هم خفن ضعف دارم.
الللللللللللهی قربون جوجه خان خودم برم الآن یادم افتا.صبح که مو دیدیم منو می کشید ببره دم مغازه برام شیر بخره.آخه میدونه من شیر و شیرکاکائو خیلی دوس دارم.جیگرت و بخورم من عشق مهربونم.
پ.ن : امشب میرم یه گوشواره و گوشی بخرم.به نظرتون گوشواره چه شکلی بخرم؟ از اینا که چفت میشه به گوش یا از اونا که آویزونه؟
گوشی هم که لنگه ی گوشی خودم رو می خرم.دلم واسه گوشی جون تنگیده
چیزهایی که اینجا میخونید رو به هیچکس نگید.خصوصیه