رسانه
این پست یه دل نوشته ی سیاسی اجتماعیه.هرکی دوس نداره زحمت خوندن به خودش نده.مستقیم بره سراغ پی نوشت ها.
گاهی وقتا انقد حرصم درمیاد از بعضی ها که نگو.دلم می خواد پامو بذارم بیخ خرشون و یه شیشه نوشبه مشتی مهمونشون کنم.
مثل وقتایی که این رسانه مثلاْ ملی داره در مورد بازگشت شکوهمند شهرام امیری حرف میزنه اون بعضی ها بد جوری میان تو نظرم.البته از بحث سیاسی خسته ام و حوصله اش رو ندارم اصولاْ.اما این قلیان احساسات دیگه دست خود آدم نیس که. والا داستان از این قراره که یه بابایی همین جوری به خاطر اینکه آمریکا خیلی کشور بد و بی فرهنگ و عقب مونده ایه یه جوری پیچوند که بره اونجا(منم جای اون بودم همین کار و می کردم.چون بعضیا تو کشور ما خدایی حرز میرن.حیفه اینجا باشن)بعد یارو رفت و این آمریکای خونخوار هم پذیرفتش.یهو صدا از همه جا در رفت که یکی دیگه هم از ایران فرار کرد و این حرفا.سربازای امام زمان(که نمی دونم چرا انگار اسم امام زمان هم به گوششون نخورده)رفتن یه اتوبوس از خانواده این بدبخت و دستگیر کردن بردن پیک نیک کهریزک.اونم تو کشوری که آزادیش نزدیک به مطلقه خودشم.بیچاره دید این گُه خوریای اضافه و پیشرفت و اینا به جوون جماعت ایرانی نمیاد این بود که به غلط کردن افتاد.بابا لامصبا سگم باشه خانوادش و دوست داره.رفت گفت آقای آمریکای خونخوار من می خوام برگردم کشورم.آقای آمریکای خونخوار هم از اونجایی که آزادی تو کشورش اصلاْ وجود نداره گفت راه باز جاده دراز.خودت خواستی اومدی حالا هم نمی خوای برو.مگه کسی جلوتو گرفته.کیف و بند و بساطش و دادن دستش گفتن برو بچه جان.برو خونتون خانواده ات و نجات بده.هرچند خودت به فـ.ـاک عظما میری.یارو پسره گفت برم به درک.نمیشه که یه جماعتی با فـ.ـاک برن ما نریم.حداقل بریم با هم خوش باشیم اونجا.
چی می گفتم؟
آها داشتم می گفتم که وقتی یه دروغ های خیلی ریزی از این مستر رسانه میشنوم دلم می خواد اونی که ازش متنفرم و همه هم میشناسنش دمِ دستم باشه.سگ صفت بی شرف و دیگه اصلا نمی تونم نگاش کنم.قبلاْ ها که همش سعی می کردم روشنفکر باشم هرجا که اون میرفت حرف مفت می زد نگا می کردم و سعی می کردم دید خوبی داشته باشم.هم واسه اینکه نظراتم غرض ورزانه نباشه هم واسه اینکه در مورد کسی که نمی دونم کیه نظر نداده باشم.آقا ما هرچی گشتیم دریغ از یه کلام حرف حساب که از دهن این آدم دربیاد.منم دیدم پت و مت نگا کنم سودش بیشتره تا این.حالا باز این رهبرمون یه چیزی.دو تا کلمه ادبیات و شعر و شاعری سرش میشه* خدا وکیلی. حالا بقیه اش بماند چون سرش بحثه و منم تو این زمینه تخصص ندارم پس اظهار نظری نمی کنم.
*به جون خودم راس میگم.شوخی موخی نبود.تو ادبیات تبحر دارن ایشوووون.
پ.ن:هنوز نمی دونم واسه تولد چکار کنم.گُه گیجه ی مزمن گرفتم.این ویوالدی هم اومده مثلا نظر داده.بابا جان اگه اینجوری باشه که هر روز تولد جوجه خانه پس.
پ.ن ۲:امتحان اخلاق اداری هم دادیم.نمی بینی چقده با ادب شدیم؟
پ.ن ۳:آقا من هرچی سعی می کنم خودمو بزنم به اون راه این مامان جوجه خان هِی در لفافه و تو پاکت و این حرفا به ما تیکه میندازه.دیگه چقد خودمو بزنم به کوچه علی چپ که نفهمیدم مثلاْ.شیطونه میگه اون روی سگم بالا بیاد.
پ.ن ۴:خوشم اومده از پی نوشت نوشتن.باحاله.ناراحتی نخون خُب.ناراحتم نیستی که هیچی
پ.ن ۵:میگم دیدین این وبلاگایی که میرن اینور اونور سر میزنن هِی میگن باحالی به من سر بزن؟ من از اونا در حد الفنون بدم میاد.نمی دونم چرا انگاری مثِ اون آدمو خر فرض می کنن.
پ.ن ۶:آها یادم اومد.امروز هخم امتحان بورس دارم.
پ.ن ۷:بسه دیگه خسته شدم.دستشویی هم باید برم تو این اوضاع.
پ.ن ۸: باشه دیگه رفتم چرا دعوا می کنی خُب؟
خدافظ بابا
چیزهایی که اینجا میخونید رو به هیچکس نگید.خصوصیه