فکر نمی کردم به این سختی باشه.

انقدر به بودنش و دوست داشتنش و عاشقی هاش عادت دارم که الآن دارم خفه میشم.از صبح انگار یه چیزی گم کردم.همش با خودم فکر می کنم خدایا کی این یه ماااااه میگذره.همش فکر می کنم نکنه به من فکر نکنه.همش فکر می کنم نکنه منو فراموش کنه.همش این افکار میاد تو ذهنم که بعدا یه وقت به حرف نزدن با من عادت نکنه.من و جوجه خان ۱۰۰ بار در روز بی دلیل و با دلیل به هم زنگ می زدیم.الآن خیلی برام سخته که همینجوری بشینم و اس ام اس های قدیمیش و نگاه کنم.

خدایا کمکم کن.

من عشقم و از تو میخوام