امروز رفتیم پارچه خریدیم برای دوختن مانتو شلوار فرم برای شرکت.امیدوارم که خوب بدوزن.خیاطی هم رفتیم و اندازه هامون و برداشتن.یه دختره تو شرکتمون هست همش آیه یاس می خونه.خدا کنه بد نشه وگرنه پدرمون رو درمیاره.

یادم نیست که گفتم یا نه اما دارم یه سشوار خوب می خرم که خیلی براش ذوق دارم.خدا کنه زودتر طرف بیاره برام.فردا هم دارم میرم ناخونم رو بکارم.پیش یه آشنا میرم که هم مواد خوب استفاده می کنه هم  خیلی تمیزه.قیمتش هم خیلی خوبه نسبت به جاهای دیگه.می خوام ناخونم کرم باشه با فرنچ طلایی.یعنی من عاشق رنگ طلایی هستم.اگه می تونستم رنگ خودم و جوجه خان رو هم طلایی می کردم.

جوجه خان داره دنبال خونه می گرده.آخه دارن خونشون رو عوض می کنن.خدا کنه یه چیز خوب پیدا کنه.ممکنه برای اثاث کشی یه کمی کمکشون کنم.البته نه زیاد چون ممکنه پررو بشن و فکر کنن همیشه وظیفمه.یه خونه ی خوب دوخوابه پیدا کرده که مامانش راضی نیست.نمی دونم چرا گیر داده که تو هفت حوض خونه بگیرن.جای بدی نیست اما من خوشم نمیاد اصلا.جوجه خان هم همینطور.حالا خدا کنه مامانش از خر شیطون بیاد پایین.

امشب عمو علی اینا خونمونن.نگفتم زودی تلافی می کنن؟.حالا قدمشون سر چشم.بابام که عاشق مهمون بود.منم می خوام سعی کنم مثل اون بشم.