یکی از کاریی که من خیلی دوست دارم وب گردیه.یعنی میرم از وبلاگ های دیگه وبلاگ های جدیدتری رو باز می کنم و می خونم.کلا وبلاگ های زیادی رو دنبال می کنم اما توی لینک هام نیستن.دلیلش هم اینه که خوشم میاد برم دنبالشون بگردم.ولی اینایی که تو لینکام هستن رو همیشه باید بخونم.

یادمه پارسال هر روز که می رسیدم وبلاگ یاسی(لینکش همین بغله الآن) رو می خوندم تا اینکه یهویی رفت.یعنی نفهمیدم چی به چی شد.بعد از چند وقتی یهویی پیداش کردم و کلی ذوق کردم ولی نمی دونم چی شد که دوباره نخوندمش.حالا از دیروز دوباره پیداش کردم و چند تا پست آخرش رو با اشتیاق دنبال کردم.

من یه بار یکی از سمینار های محمود معظمی رو دیده بودم و خیلی به افکارش اعتقاد داشتم و دیدم که یاسی هم داره در موردش صحبت می کنه.انقدر هیجان زده شدم که همین امروز رفتم و یکی دیگه از سی دی هاش رو خریدم.مهارت زندگی کردن رو به آدم یاد میده.یعنی بهتون میگه چکار کنید تا خوشبخت باشید.انقدر کیف کردم که دوباره دارم می بینم این سمینارها رو.اصلا از سر همون سیدی قبلی شد که من و جوجه خان تصمیم گرفتیم که پولامون رو جمع کنیم و تا یه حدی هم تاثیر داشت واقعا.ولی الآن دیگه فهمیدم که دوباره باید از اول اون سی دی ها رو ببینم تا حرفاش ملکه ی ذهنم بشه و بصورت ناخود آگاه تو زندگیم پیاده اش کنم.

الآن یه یه کمی از اون سمینار ده نمک رو دیدم واقعا فهمیدم که من تو یه حصار ذهنی خودم رو قرار دادم.همیشه فکر می کردم من خیلی بیشتر از جوجه خان می دوونم و همیشه اونو از کارای جدید منع می کردم اما الآن فهمیدم که چقدر دارم اشتباه می کنم.دیگه همتون می دونید که از شرایط کاریم چقدر ناراضی هستم.ولی همش می ترسم که اینجا رو ترک کنم و جای دیگه کار بهتری پیدا نکنم.فکر می کنم باید رویه ام رو تغییر بدم اما چطوری؟

حالا وقتی تا آخر سمینار رو شب دیدم می فهمم که باید چکار کنم.انقدر از صبح ذهنم مشغول این موضوعه که دیگه داره می ترکه.دقیقا مثل دفعه ی پیش که یکی از سمیناراش رو دیده بودم.اون سمینار که تاثیر خوبی تو زندگی من داشت.راجع به مسائل مالی بود.حالا از صمیم قلبم می دونم که این هم زندگیم رو تغییر میده.

خیلی احساس خوبی دارم که از اون نادونی دراومدم.انقدر انرژی دارم که حاضرم به ۱۰۰ تا آدم دیگه انرژی قرض بدم.دلم می خواد زودتر شب بشه و برای همه این سی دی رو بذارم.دوست دارم جوجه خان هم اونو ببینه.

خدایا کمکم کن تغییر کنم.

 

و اما خودمون.جوجه خان صبح برای وام رفت که گفتن کنسل شده و باید دوباره اقدام کنه.امیدوارم موفق بشه.خودم هم می خوام برم یه وام بگیرم.جوجه خان میگه الآن پول خودمون و وام ماشینمون و وامی که تو میگیری روی هم میشه ۱۵ تومن(خودم می دونم کمه اما دعا کنید بتونیم زودِ زود زیادش کنیم).میگه بیا یه وام خونه بگیریم (اونم مثلا ۱۵ تومن)و تو رودهن یه خونه کوچیک بخریم و بدیم رهن و بقیه پول خونه رو هم از همون رهن بدیم.نمی دونم این فکرش خوبه یا نه.من گفتم من اصلا دوست ندارم برم رودهن زندگی کنم.گفت خنگه واسه خودمون نمی خوام که.فقط می خوام هدف دار بشیم.بعد زمان عروسی جور می کنیم یه جایی رو واسه خودمون می خریم یا فوقش رهن می کنیم.نمی دونم حرفش درسته یا نه.نظر شما چیه؟بازم این حس ترس اومده سراغم و می ترسم اگه قسط هامون زیاد بشه نتونیم بدیم.و از طرفی هم برای کار خودم می ترسم.می دونم که باید اینجا رو ترک کنم به هر قیمتی که شده.حتی اگه برم جای دیگه با حقوق کمتر هم استخدام بشم باز یه چیز جدید یاد می گیرم.ولی باز میترسم و منتظر پیشنهاد هاتون هم هستم.

بچه ها برام دعا کنید که یه کمی به خدا نزدیک تر بشم.خیلی دور شدم ازش.

با جوجه خان هم خوبیم.ملالی نیست جز دوری شما .اثاث کشی دارن یکی دوبار گفت بیا کمک گفتم ایشاا.. میام.یکی دوروز دیگه تولد مامان جوجه خانه.تولدم برام کادو فرستاده بود پس من هم حتما می خوام یه چیزی براش بگیرم.ست ورزشی آدیداس به ذهنم اومد.منتظر نظرات خوبتون هستم.

فعلاْ