آنچه گذشت
من از اینجا رفته بودم.خبر دارین دیگه.یه وبلاگ دیگه زده بودم که اصلا دوستش نداشتم.اونجا زیاد ننوشتم و اصلا نیمه تعطیل بود ولی اینجا رو مثل قدیم همیشه بروز نگه میدارم.
10 ماهه که عقد کردیم.تو این مدت خوبی و بدی زیاد داشتیم.چه با هم و چه با خانواده ی هم اما کلا همه چیز خوب بوده.هنوز جوجه خان نتونسته یه کار درست و درمون که بشه اسمش رو گذاشت کار پیدا کنه.دیگه خودتون میدیونین این مملکت چطوریه.فعلا ریاضی تدریس می کنه تا بعد ببینیم چی میشه.
مسکن مهر هم اسم نوشتیم ولی هنوز برای واریز پول کسی بهمون چیزی نگفته.منم با تمام وجود خدا رو شکر کردم که زمین های پدری به ناممون نیست وگرنه تائیدمون نمیکردن برای مسکن مهر.اگه به نام بود با این بدبختی خرید و فروش زمین که هیچی خریدار نیست ما میموندیم و یه مشت زمین به درد نخور و احتمالا باید میرفتیم همون جا چادر می زدیم ها ها ها
خاله ی جوجه خان هم تو این مدت از حسودی رفته عروس گرفته و با تمام وجود هم از من متنفر شده.نمی دونم چرا ولی وقتی برای مادرشووهرم تو خونمون تولد گرفتم انگار کتکش زدی.اومد و بهم تیکه انداخت و پدر عروس بیچاره ی خودش رو هم درآورد.
من و مادرشوهرم خدا رو شکر روابط خوبی داریم و از اون مشکلات اولیه خبری نیست.آخه منم سعی می کنم هرچی اون میگه مثل حرفای مامانم بهش نگاه کنم.
دیگه اگه سوالی دارین بازم بپرسیم چون خودم نمی دونم چیا رو تعریف کنم.
راستی تو این مدت با جوجه خان 2 تا مسافرت حسابی رفتیم.یکی بندرعباس و قشم که 10 روزه بود و خیلی خیلی خوش گذشت ویکی هم برای تولد امام رضا رفته بودیم مشهد.اونم 3/4 روزه بود و خیلی خوب بود.مسافرت دومیکلا تنها بودیم و هیچ آشنایی نبود و دوتایی خیلی مستقل بودیم و حال کردیم.
این اواخر خیلی حساس شده بودم و از همه ی کارای جوجه خان ایراد می گرفتم و کلا عصبی بودم ولی الآن یاد گرفتم تقریبا که چطوری با سختی ها کنار بیام و هنوز هم مثل قبل دوستش داشته باشم.از ته ته قلبم
اصلا الآن که ازش می نویسم هم دلم براش تنگ شده.قراره امشب بیاد اینجا و منم میخوام ماکارونی درست کنم.الهی قربونش برم که هنوز واسه دیدنش ذوق دارم
چیزهایی که اینجا میخونید رو به هیچکس نگید.خصوصیه