برای اولین بار
دیروز خیلی باحال بود.هم استخر رفتم هم مهمونی رفتم هم یه تولد دعوت شدیم.
اول بگم که برادر شوهرم آزاد شد.از یارو رضایت گرفتن.خیلی خوشحال شدم و دیشب کلی داستان تعریف کرد از بازداشت و باهم خندیدیم.کلا خیلی خوبیم با هم
دیروز اولین جلسه اصلاح تکنیکم بود.دختر خاله جان هم اومده بود برای مبتدی.کلی بازی کردیم و شنا کردیم.مربیه خیلی خوب بود خدایی ولی کلی ازم ایراد گرفت و گفت مدل شنات خیلی قدیمیه.منم کلی مربی قبلی رو تو دلم گل و بلبل نثارش کردم.تازه وااسه هر ترم هم خدا تومن گرفت.دیروز کرال رو اصلاح کردیم ولی هنوز تمرین نیاز داره.
دختر خاله جان انقدر تو استخر بامزه شده بود که نگو.کلی خندیدم از دستش.عین بچه ها شده بود.می خواستم لپاشو بکنم انقد لپو شده بود.
بعد از رظهر هم که خونه ی یکی از دوستای مامان جوجه خان بودیم.از همون مهمونی های زنونه که دارن.منم کلی شیتان پیتان کردم رفتم .رفتنه هم برادر شوهر جونی با موتور منو رسوند انقدر تو راه خندیدیم دل درد گرفته بودیم دیگه.م گفت برو تا خاله ام رو دیدی شروع کن به اوق زدن بگو یهوووووو حالم بد شد فکر کنم چشم خوردم.بعد تازه برادر شوهری غیرتی شده بود که پالتوت کوتاهه و تنها جایی میری یه وقت نپوشی.حالا خو جوجه خان اصلا حساس نیست که هیچی....عاشقق اینه که من تیپم تین ایجری باشه.میگه وقتی مثل دختر بچه ها لباس میپوشی باحال تره.با عروس خااله هم کلی خندیدیم و عکس انداختیم و حرص خاله جون رو درآوردیم.
شب هم من رفتم خونه ی جوجه خان و فکر می کنید چی شد؟.....واسه اولین بار شب اونجا موندم و خدایی خیلی راحت خوابیدم.صبح هم با پدرشوهر و جوجه خان صبحانه تپل زدیم به بدن جاتون خالی...
دعا کنید این خاله ی جوجه خان مارو ول کنه.....همین روزا منهدم میشید از دستش
چیزهایی که اینجا میخونید رو به هیچکس نگید.خصوصیه