یعنی تا حالا تو عمرم انقدر باحال ضایع نشده بودم.امروز که اومدم خونه و یه کمی بافتنی بافتم(دارم واسه مادرشوهری شال و ساق و اینا می بافم....یعنی همچین عروس خوبی هستم من)با داداشی یه ذره رقصیدیم.دلمون تنگ شده بود واسه آهنگ و رقص و اینا.بعدش یادم اومد که عمه ام آنژیو کرده و چقدر خوبه که بریم بهش یه سری بزنیم.خلاصه که رفتیم و با داداشی یه کم موز خریدیم و رفتیم خونه شون.کلی حال و احوال کردیم و خندیدیم و این حرفا.جوجه خان هم وقتی خبر دار شد گفت میاد سر می زنه...........بعععععععععد وقتی رسیییییید گفت بیا پایین ببین سر ووضع من خوبه یا نه.منم رفتم و باهم داشتیم برمیگشتیم بالا سوار آسانسور شدیم.....دیگه خودتون می دونین چی دیگه.

ما که کلا قرارداد داریم هروقت آسانسور خالی گیر میاریم همو ماچ می کنیم.تازه وقتی خواهری یا داداشم هم باشن مجبورشون می کنیم اونور و نگاه کنن ما همو بوس کنیم ها ها هااااا.نگین نه که می دونم واسه همتون پیش اومده تو آسانسور عشقتون رو بغل کنین و ببوسین.هنوز به مراحل حساس نرسیده بودیم ها ولی یهو وسط بغل کردنمون یه زنه درو باز کرد.وااااااااااااای فقط یه لحظه دیدم جوجه خان داره هلم میده.بعد دیدم یکی با خجالت درو بست.یه خانوم میان سال چادری.وای خدا کنه کلی تو دلش مارو ففحش نده یا ازمون بدش نیاد.انقدر خجالت کشیدیم و خندیدیم که نگو.زنه هم که درو بست و ما تنها رفتیم ولی کلی با جوجه خان بعدش تفریح کردیم.

یعنی تا حالا اینجوری عمیق ضایع نشده بودیم تو مراحل عشقیمون :دیییییییی

فردا رو هم دختر خاله جان مسموم شده و نمیاد استخر ولی خودم میرم احتمالا.باید ببینم چی میشه.یه سری هم بانک باید بزنم واسه وام ازدواج.چقدر این واما مسخره ان واسه 2 زار آدمو 100 دفعه می کشن اونجا.

فعلا