دیروز که جوجه خان رفته بود سرکار از باباش پرسیده بود ماشینت کجاس؟ گفته بود سر جای همیشگیش و کاشف به عمل اومد که نیست.بیچاره پدرشوهر داشته سکته میکرده.مخصوصا که ماشینش هم پرایده :دی

بهد دیگه کلانتری و اینور و اونور.....فهمیدن که جرثقیل ماشین و برده.یعنی نامرده یه خبر هم نمیدن.نمیگن یه وقت صاحب ماشین سکته کنه بلایی سرش بیاد؟ امروز هم این بیچاره ها دربدر ترخیص ماشین بودن و کلی خلافی و پول جرثقیل و اینا دادن.

منم امروز قرار بود برم مدرسه داداشی برای جلسه.خلاصه که تو ترافیک موندیم و نرسیدیم.دیگه از وسط راه برگشتم.با داداشی یه کم چرخیدیم و یه مایو جدید خریدیم به سفارش جوجه خان چون می گفت الآن که مایوهات خراب شده و یه دونه خریدی یکی دیگه هم بخر که این زود خراب نشه و خدا رو شکر قول پولش رو هم داده.اینجوری بود که ما نونوار  شدیم و به مایو و کلاه تازه رسیدیم.دیگه نهار هم با داداشی بیرون خوردیم و اونم که عاشق رستورانه کلی ذوق کرده بود و انقدر دوتایی تو رستوران خندیدیم که اندازه ی یه دنیا بهم خوش گذشت.هیچ چیز بهتر از بودن با خانواده نیست خدایی.

برای عیدی جوجه خان و کادوی سالگرد عقدمون یه کن براش پسندیدم از فروشگاه هایپر که خیلی خوشگله.طوسی و 4خونه است خیلی هم به هیکل درشت و ناز عشقم میاد.یه دستبند خیلی خوشگل طلا هم دیدم که اگه عیدی و اینا درست درمون بگیرم حتما اونو میخرمش یا جوجه خان رو مجبور می کنم برام بخرتش ها ها هاااا

الآنم باید برم به کارای خونه برسم که زیر و رو شده دیگه.قرار بود این آخر هفته خونه تکونی داشته باشیم که با شور و مشورت به این نتیجه رسیدیم که بمونه هفته دوم اسفند بهتره و اینگونه شد که تمام زحمات ما در کثیف کردن هرچه بیشتر خونه به دوش خودمون افتاد