احساس می کنم 2000 ساله که ننوشتم.ماشین هنوز نیومده خراب شد.یعنی این مامان بدجنس خانومم یه جورایی ماشین و نابود کرد.من هروقت پشت ماشین می نشستم حواسم به امپر بود که جوش نیاره و روز پیشش هم رفتم ترموستات رو عوض کردیم و کلا حالش خوب بود بچه ام.راستی اینم بگم که ماشینمون اسم داره دیگه.اسمش هم ماتره.ماتر.همون ماشین داغوونه تو کارتون ماشین ها.آها خرابی ماشین و داشتم می گفتم.

مامان پریشب نشسته بادوستش که دستش راه بی افته اصلا هم به آمپر نگاه نکردن و ماشین جوش آورده و یاتاقان زده یا نمی دونم یه همچین چیزایی.من که بلد نیستم اینم از حرفای جوجه خان شنیدم.نمی دونم درسته یا نه.

خلاصه که ماشین بیمارستانه و حالش هم بده.خدا کنه تا آخر هفته که می خوایم بریم خونه باغ پیش بابایی راه بی افته.آخر هفته افطاریه عموئه و ما هم میریم و خدا کنه که امسال برای اولین بار خودمون بریم راحت و بدون دردسر.


راستی دیشب تولد جوجه خان بود.جدیدا انقدر خوب و مهربون و حواس جمع شده که یه دنیا دوستش دارم.انشاا... 120 سال با سلامتی و خوبی زندگی کنه در کنار من :دی

کادو هم بهش پول میدم.خودش گفته پول بدین که می خوام تبلت بخرم.اصلا من خودم هم ترجیح میدادم پول بدم.دیگه حرص کادو خریدن هم ندارم.بهتر